خلاصه داستان : ژان دیاز فیلمساز است که روی یک شخصیت انیمیشن کار می کند و می گوید وقتی خشونت ناگهان در یک تصادف کشته می شود ، علیه خشونت صحبت می کند. دیاز پس از مرگ فقط به روبرو می شود تا با چهره ای از مرگ روبرو شود که می خواهد با او معامله کند.

Film-maker Jean Diaz lives with his son David after separated from his wife. On their way to the new house near the sea, Jean and David have a car accident provoked by The Death (portrayed here like a grim-reaper). The doctor actually can save Jean, but The Death sabotages the equipment with his computer. The Death offers Jean to wake David from his coma, but Jean must make an animation movie against the violence for him.

خلاصه داستان : نیکولو کارگردان فیلم به تازگی توسط همسرش مانده است. این ایده به او ایده ساخت فیلمی درباره روابط زنان می دهد. او شروع به جستجوی زنی می کند که بتواند نقش اصلی را در فیلم بازی کند

The movie director Niccolò has just been left by his wife. Subsequently he embarks on an obsessive relationship with a young woman who eventually leaves him and disappears while searching for her, he meets a variety of other willing girls. This gives him the idea of making a movie about women's relationships. He starts to search for a woman who can play the leading part in the movie.

خلاصه داستان : امانول یک مدل جوان زیبا است و به همراه همسرش ژان که چندین سال بزرگتر است در بانکوک زندگی می کنند. او او را دوست دارد زیرا او بسیار به او آموخته است ، و او را دوست دارد زیرا او بسیار خوب یاد می گیرد - و اغلب می خواهد. هر دو در امور خارج از ازدواج بسیار مدارا هستند ، بنابراین او بدش نمی آید که ماری-آنج جوان هر چند وقت یک بار به آنجا بیاید ، گرچه او بدیهی است چیزی بیش از صحبت با همسرش می خواهد. اما امانول بیشتر شیفته زنبور عسل بزرگتر می شود و در سفر به جنگل به او می پیوندد

Emmanuelle, a svelte, naive young woman, is en route to Bangkok where she'll join her new husband. He works for the French Embassy and has a lovely home, several dedicated servants, and an expensive car at his disposal. Once Emmanuelle arrives, her husband and a few friends introduce her to a realm of sexual ecstasy she'd never imagined.

خلاصه داستان : زنی از تعطیلات بازمی گردد تا متوجه شود شوهرش به قتل رسیده است و چند گروه از مردم او را تحت فشار قرار می دهند تا راز هویت و فعالیت های واقعی خود را در روزهای آخر زندگی اش کشف کند...

Regina meets charming Joshua while vacationing in Martinique, as she contemplates ending her whirlwind marriage to enigmatic Charlie. Upon her return to Paris, she finds that both her apartment and her bank account have been emptied, and her husband has been murdered. The more Reggie learns, the more she realizes the scope of the puzzle which she must solve to protect herself from ever-increasing danger.