خلاصه داستان : پاول و میدکا اهل دو دنیای متفاوت اند که به طور اتفاقی باهم آشنا می شوند. پاول پسری جوان خانواده ای مرفه است که عاشق میدکا می شود، اما عشق این دو دیری نمی پاید.

The story takes place before World War II and centers on Pawel, a member of a conservative, middle-class family, and his love for Lidka, a taxi dancer. Social conventions and the lovers' inability to defy those forces Pawel and Lidka benefit. Times change, war breaks out, leading to Pawel sent to Auschwitz while Lidka marry his cousin. Their love has survived and conventions are no longer the issue.

خلاصه داستان : طناب دار یک روز از زندگی یک معتاد به الکل. کوبا با کمک دوست دخترش کریسیا تلاش می کند تا کنترل زندگی خود را دوباره به دست بگیرد. اما وقتی او سر کار است، کوبا در خانه تنهاست و مقاومت نکردن در برابر وسوسه سخت می شود...

A day in the life of an alcoholic. With the help of his girlfriend Krysia, Kuba attempts to regain control of his life. But when his girlfriend is at work and Kuba home alone, resisting temptation becomes hard.

خلاصه داستان : در جنگهای ناپلئونی ، یک افسر کتابی قدیمی پیدا می کند که داستان پدربزرگش ، آلفونس ون ووردن ، کاپیتان نگهبان والون را بازگو می کند. او مردی با افتخار و شجاع است که به دنبال کوتاهترین مسیر از طریق سیرا مورنا است. در یک مسافرخانه ، Venta Quemada ، او با دو شاهزاده خانم اسلامی سوپ می کند. آنها او را پسر عموی خود می خوانند و او را فریب می دهند؛ او کنار اجساد زیر چوبه دار بیدار می شود. او با یک کشیش زاهد و یک ب goد دیدار می کند. هر یک داستان خود را می گوید دوباره کنار چوبه دار بیدار می شود. او از تفتیش عقاید نجات یافته است ، با یک کابالیست آشنا می شود و داستان های بیشتری را در داستان ها ، معمولاً عاشقانه ، می شنود. او به Venta Quemada برمی گردد ، زنان منتظر اخبار حیرت انگیز هستند

During the Napoleonic wars, a Spanish officer and an opposing officer find a book written by the former's grandfather.

خلاصه داستان : ژوزف به ملاقات پدر در حال مرگش در یک آسایشگاه روانی دور افتاده می رود، جایی که به نظر می رسد زمان خود وجود ندارد و مرز بین رویاها و خاطرات غیر قابل تشخیص می شود...

A young man named Josef visits a dilapidated Sanatorium to see his father Jakob. On his arrival, a sinister doctor informs him that his father had stopped breathing but hasn't died yet, perhaps due to Josef's arrival which may have halted time in the sanatorium. Josef undertakes a strange journey through the many rooms of the sanatorium, each which conjures worlds composed of his memories, dreams and nightmares.

خلاصه داستان : یک قهرمان در سرزمین خاطره ها پنهان شده تا زمانش فرار برسد . در این مکان زمان از حرکت ایستاده و تمام عزیزانش زنده هستند .

Fleeing from despair after losing those dearest to him, the hero hides in a safe land of memories, where time stands still and all those dear to him are alive.