خلاصه داستان : حدود سال 1992 هاریندر مستقر در مالوکوت سر و پا عاشق آیات می شود که برای زندگی در آنجا با بوآ ، فاطمه ، از کشمیر آمده است. او به امید آرزو و ازدواج با او ، علی رغم دریافت پیگیری های عاشقانه از دختر خوشگل روستا ، لاجو ، در عوض در پی حمله به افراط گرایان راست گرای راست هندو به بابری مسجد ، با درد دل مواجه می شود. آئات به دنبال امنیت در بمبئی ، دوباره در آنجا با پدر و بوآ مستقر می شود. این زوج سپس سرنوشت خود را برای دیدار در اسکاتلند طی سال 1999 برگزار می کنند ، جایی که هاریندر اکنون خلبان نیروی هوایی هند است و آئات رقصنده باله است. هم رابطه عاشقانه خود را ملاقات می کنند و دوباره آن را روشن می کنند
A war, religious conflicts, and misunderstandings create obstacles for a couple of different faiths.
-
-
-
-
امتیاز روتن تومتو
20%
-
1 بار برنده جایزه و 6 بار نامزد دریافت جایزه