خلاصه داستان : جایی که شیطان نمی تواند برود، او یک زن می فرستد 2 داستان ثروت لهستان، چگونه شرکت‌های دولتی خصوصی شدند و میلیون‌ها دلار را به جیب خصوصی جمع کردند؟ آیا دوستان تجاری می توانند زمانی که پول بیشتری در خطر است به یکدیگر اعتماد کنند؟ چه کسی در لهستان طناب می کشید...

The true story of Polish fortunes and the story of the heroes from the first part has its colorful continuation. Can business friends continue to trust each other when even more money is at stake? How were state-owned companies privatized, garnering millions into private pockets? Who was pulling the strings in free Poland? Even more mysteries. Human weaknesses.

خلاصه داستان : جایی که شیطان نمی تواند برود، او یک زن می فرستد لهستان در دهه 80 کشوری بود که تحت حاکمیت بحران و احساس ناامیدی بود. فقط تعداد کمی می دانستند که چگونه بحران را به یک تجارت تبدیل کنند. دوران طلایی برای آنها بود. در کشوری که تقریبا همه چیز ممنوع بود چگونه عمل می کردند...

Poland in the 80’s was a country ruled by crisis and a sense of hopelessness. Only few knew how to turn crisis into a business. It was a golden time for them. How did they know what would bring them money? How did they operate in a country where almost everything was forbidden?